کاش میشد همه ستاره های تو آسمون بهش بگن به اندازه
تمامشون دوسش دارم
کاش میشد همه گلهای زیبا رو جمع کرد و تقدیم کرد به او که
زیباترین گل هستی ست
و ای کاش خورشید تو آسمون بهش می گفت که هر روز به امید
دیداراو چشم باز می کنم
و غروب هنگام نا امید و خسته به انتظار طلوعی دیگر می نشینم
و اشک می ریزم......
و باز هم ای کاش ل.ر
روز گاری گفتن دوست دارم شیرین بود
وشنیدنش شیرینی زندگی
افسوس که دگر گفتنش آرزوی شیرین است
و شنیدنش محال تر از محال.... ل.ر
پاییز تنها دوباره از راه رسید تنها و خسته از نامردی زمانه
آن پرنده تنها هم راهش رو گم کرده
ای ابر ببار ببار تا اشکهای من که اسیر تنهایی و بی کسی شده اند
ازاد شوند و سیلی خروشان شوند
توی سینه ام غم سالهای تلخ تنهایی غم غریبی توی دلمه
در زندون تنهایی من کی باز میشه می خواهم آزاد شوم آزاد
تا که شاید با آن پرنده تنها همسفر شوم و برویم تا آغازی نو تا بی نهایت.......
ل.ر
کردم
و تو رسیدی با پیام آشنایی با نوای دوستی بیا تا دوباره همراه شویم
بیا تا با سکوتت به من نا اروم ارمش دهی
بیا تا آروم بگذریم از کنار این آب روان آرامتر قدم بردار
نکند با قدم های ما برگی خسته و تنها که بر زمین افتاده خرد شود
آخر او همان برگی است که روزی سر به فلک داشت.....
ل.ر
تو با نیروی عشقت به من پناه دهی تا همیشه در کنارت بمانم تا ابد تا ....
ای همه هستی من
ل.ر